همدردی از خصوصیات بارز هر محبت راستین است. محبت نمیتواند نسبت به درد و رنج محبوب بیتفاوت باشد. بهعلاوه، همدردی با محبوب یکی از اَشکال مهم ظهور و بروز محبت است. مظاهر و نمونههای همدردی حتی در تجربۀ بشری کم نیست. پدر و مادر به معنایی واقعی درد و رنج فرزند را احساس میکنند.
حال، خدای کتابمقدس خدای محبت است. محبت او سبب میشود که او درد و رنج محبوب را احساس کند. او نسبت به رنج انسان بیتفاوت نیست. حتی در عهدعتیق این همدردی خدا با قوم دردمند خویش در بسیاری قسمتها مشهود است، مثلاً در کتاب هوشع. همین محبت خدا سبب میشود که او در مسیح انسان شود تا بتواند بهعنوان یک انسان درد و رنج ما را تجربه کرده با ما همدرد گردد. او با انسان شدن شریک تجربۀ بشری در همۀ ابعاد تلخ و شیرین آن میشود. خصوصاً در مرگش بر صلیب و وقایع پیش از آن، طعم تلخ درد و رنج را در نهایت شدت آن میچشد.
در مسیح ما با خدایی رنجکشیده و رنجبر روبهروییم. این کاملاً بر خلاف تصویری است که در بسیاری از مکاتب و مذاهب از خدا وجود دارد. خدای فلاسفه و حتی الهیات سنتی مسیحی تا مدتها خدای تغییرناپذیر و نتیجتاً رنجناپذیر بود. در واقع این خدا، خدایی کاملاً عاری از احساس بود. چرا که هر احساسی دربردارندۀ تغییری در خدا بود و تغییرناپذیری او را که فلسفۀ ارسطویی بر آن تأکید داشت زیر سؤال میبرد. ولی امروز این تعبیر از تغییرناپذیری مورد قبول بسیاری از الهیدانان مسیحی نیست. هرچند خدا در صفات خود همچون عدالت و امانت و محبت تغییرناپذیر است، ولی این بدان معنی نیست که او عاری از هر احساسی است. یورگن مولتمان بیباکانه میگوید خدایی که نتواند رنج ببرد از انسان نیز فقیرتر و ضعیفتر است! زیرا انسان توانایی رنج کشیدن را دارد. در مسیح ما با خدایی روبهروییم که در همدردی با انسان رنج میکشد.
همدردی هم از بعدی عینی و هم از بعدی ذهنی (درونی) برخوردار است. تا کسی دنداندرد را عملاً تجربه نکرده باشد (بعد عینی) نمیتواند درد مرا که دچار دنداندرد هستم کاملاً حس و درک کند (بعد ذهنی) و به معنایی واقعی با من همدرد شود. البته او میتواند دنداندرد مرا با سایر دردها مثلاً گوشدرد که خودش آن را تجربه کرده قیاس کند و اینگونه تا حدی با من همدردی نماید. ولی اگر کسی درد را از هیچ نوعش تجربه نکرده باشد، بهسختی میتوان پذیرفت که قادر به همدردی واقعی با شخص دردمند باشد. عبور از تجربیات مشابه، شخص را قادر به همدرد شدن میکند (دوم قرنتیان ۱:۳-۷). خدا انسان شد تا تجربیات ما را از درون وضعیت ما و بهعنوان انسان تجربه کند. او انسان شد تا با چشیدن درد و رنج ما با ما همدردی کند. از همین روست که عبرانیان میگوید: «زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند» (عبرانیان ۴:۱۵).
بهعلاوه، همدردی بعد رهاییبخش دارد و به شفا میانجامد. حتی در تجربۀ محدود و بشری ما، وجود و نزدیکی کسی که شخص دردمند از محبت و همدردی او مطمئن است موجب تسکین و حتی شفای درد میشود.
اگر انسان میتواند با همدردی خود درد و رنج همنوع خود را التیام ببخشد، چقدر بیشتر همدردی خدا به شفا و التیام دردهای ما میانجامد. بعد رهاییبخش همدردی را نباید تنها در تأثیر مرموز آن در تسکین روحی و احساسی شخص دردمند دید. همدردی در بعد عینی نیز میتواند کارکرد رهاییبخش داشته باشد. آن مأمور آتشنشانی که برای نجات جان کودکی تن به شعلههای آتش میسپارد و حتی به بهای از دست دادن جان خود، کودک را نجات میدهد، به معنایی عینی با او همدرد میشود، و این همدردی او کودک را نجات میدهد! خدا نیز در مسیح با آدمیان همدرد شد تا آنها را از گناه و عواقب وخیم آن برهاند. او درد و رنج ما را بر خود گرفت تا ما را از آنها شفا بخشد. این ما را به یکی دیگر از علل انسان شدن خدا در مسیح میرساند.
حال، خدای کتابمقدس خدای محبت است. محبت او سبب میشود که او درد و رنج محبوب را احساس کند. او نسبت به رنج انسان بیتفاوت نیست. حتی در عهدعتیق این همدردی خدا با قوم دردمند خویش در بسیاری قسمتها مشهود است، مثلاً در کتاب هوشع. همین محبت خدا سبب میشود که او در مسیح انسان شود تا بتواند بهعنوان یک انسان درد و رنج ما را تجربه کرده با ما همدرد گردد. او با انسان شدن شریک تجربۀ بشری در همۀ ابعاد تلخ و شیرین آن میشود. خصوصاً در مرگش بر صلیب و وقایع پیش از آن، طعم تلخ درد و رنج را در نهایت شدت آن میچشد.
در مسیح ما با خدایی رنجکشیده و رنجبر روبهروییم. این کاملاً بر خلاف تصویری است که در بسیاری از مکاتب و مذاهب از خدا وجود دارد. خدای فلاسفه و حتی الهیات سنتی مسیحی تا مدتها خدای تغییرناپذیر و نتیجتاً رنجناپذیر بود. در واقع این خدا، خدایی کاملاً عاری از احساس بود. چرا که هر احساسی دربردارندۀ تغییری در خدا بود و تغییرناپذیری او را که فلسفۀ ارسطویی بر آن تأکید داشت زیر سؤال میبرد. ولی امروز این تعبیر از تغییرناپذیری مورد قبول بسیاری از الهیدانان مسیحی نیست. هرچند خدا در صفات خود همچون عدالت و امانت و محبت تغییرناپذیر است، ولی این بدان معنی نیست که او عاری از هر احساسی است. یورگن مولتمان بیباکانه میگوید خدایی که نتواند رنج ببرد از انسان نیز فقیرتر و ضعیفتر است! زیرا انسان توانایی رنج کشیدن را دارد. در مسیح ما با خدایی روبهروییم که در همدردی با انسان رنج میکشد.
همدردی هم از بعدی عینی و هم از بعدی ذهنی (درونی) برخوردار است. تا کسی دنداندرد را عملاً تجربه نکرده باشد (بعد عینی) نمیتواند درد مرا که دچار دنداندرد هستم کاملاً حس و درک کند (بعد ذهنی) و به معنایی واقعی با من همدرد شود. البته او میتواند دنداندرد مرا با سایر دردها مثلاً گوشدرد که خودش آن را تجربه کرده قیاس کند و اینگونه تا حدی با من همدردی نماید. ولی اگر کسی درد را از هیچ نوعش تجربه نکرده باشد، بهسختی میتوان پذیرفت که قادر به همدردی واقعی با شخص دردمند باشد. عبور از تجربیات مشابه، شخص را قادر به همدرد شدن میکند (دوم قرنتیان ۱:۳-۷). خدا انسان شد تا تجربیات ما را از درون وضعیت ما و بهعنوان انسان تجربه کند. او انسان شد تا با چشیدن درد و رنج ما با ما همدردی کند. از همین روست که عبرانیان میگوید: «زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعفهای ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند» (عبرانیان ۴:۱۵).
بهعلاوه، همدردی بعد رهاییبخش دارد و به شفا میانجامد. حتی در تجربۀ محدود و بشری ما، وجود و نزدیکی کسی که شخص دردمند از محبت و همدردی او مطمئن است موجب تسکین و حتی شفای درد میشود.
اگر انسان میتواند با همدردی خود درد و رنج همنوع خود را التیام ببخشد، چقدر بیشتر همدردی خدا به شفا و التیام دردهای ما میانجامد. بعد رهاییبخش همدردی را نباید تنها در تأثیر مرموز آن در تسکین روحی و احساسی شخص دردمند دید. همدردی در بعد عینی نیز میتواند کارکرد رهاییبخش داشته باشد. آن مأمور آتشنشانی که برای نجات جان کودکی تن به شعلههای آتش میسپارد و حتی به بهای از دست دادن جان خود، کودک را نجات میدهد، به معنایی عینی با او همدرد میشود، و این همدردی او کودک را نجات میدهد! خدا نیز در مسیح با آدمیان همدرد شد تا آنها را از گناه و عواقب وخیم آن برهاند. او درد و رنج ما را بر خود گرفت تا ما را از آنها شفا بخشد. این ما را به یکی دیگر از علل انسان شدن خدا در مسیح میرساند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر