۱۳۹۶ مرداد ۱۶, دوشنبه

حکایتی خواندی



حکیمی شاگردان خود را برای یک گردش تفریحی به کوهستان برده بود. بعد از پیاده‌روی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمه‌ای نشستند و تصمیم گرفتند استراحت کنند. حکیم به هر یک از آن‌ها لیوانی داد و از آن‌ها خواست قبل از نوشیدن آب یک مشت نمک درون لیوان بریزند. شاگردان هم این کار را کردند. ولی هیچ‌یک نتوانستند آب را بنوشند، چون خیلی شور شده بود. سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آن‌ها خواست از آب چشمه بنوشند وهمه از آب گوارای چشمه نوشیدند.
حکیم پرسید: آیا آب چشمه هم شور بود.
همه گفتند: نه، آب بسیار خوش‌طعمی بود.
حکیم گفت: رنج‌هایی که در این دنیا برای شما در نظر گرفته شده است نیز همین مشت نمک است نه کمتر و نه بیشتر. این بستگی به شما دارد که لیوان آب باشید و یا چشمه که بتوانید رنج‌ها را در خود حل کنید. پس سعی کنید چشمه باشید تا بر رنج‌ها فایق آیید
دریا باش که اگر یک سنگ به سویت پرتاب کردند سنگ غرق شود نه آن که تو متلاطم شوی...
ما  این رنجها و سختی ها را به کرار در زندگی روزمره تجربه میکنیم ولی یک پدر مهربان و بخشنده ای داریم که از دردها و مشکلات ما باخبر است و ما فقط و فقط از او کمک و مدد می خواهیم و تمام مشکلات را به پای صلیب عیسی مسیح می ریزیم و ایمان داریم که به وقت مناسب پاداش صبر و توکل ما را خواهد داد در نام پرجلال و اعظم عیسی مسیح خداوند زنده آمین .   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر