گاهي گناه آنقدر زيبا و جذاب و لذتبخش و دلچسب
ديده ميشود كه انسان براى انجام ندادنش احساس گناه ميكند و دلايل اجتناب از آن را
ساده لوحى ميداند .
درچنين وقتى بايد يقين بدانيم كه شعور و درك و انسانيت مان به اسارت احساس مان در آمده و بايد با اقتدار ايمان مان آزاد شوند تا احساسات ما را كنترل نكند .
وگرنه كسيكه شعور و درك و انسانيتش به يغما رفته باشد نه معنى رحم و انسانيت را ميفهمد و نه مفهوم ظلم و جنايت را.
و اين بزرگترين دليل نياز انسان به ايمان بر خداى حقيقى ست كه نه گناه را توجيح ميكند و نه برايش ماده و تبصره و كلاه شرعى ميسازد بلكه در نور حياتبخش خود هويت زشت گناه را آشكار ساخته و بر صليب عدالت آنرا محو ميكند .
درچنين وقتى بايد يقين بدانيم كه شعور و درك و انسانيت مان به اسارت احساس مان در آمده و بايد با اقتدار ايمان مان آزاد شوند تا احساسات ما را كنترل نكند .
وگرنه كسيكه شعور و درك و انسانيتش به يغما رفته باشد نه معنى رحم و انسانيت را ميفهمد و نه مفهوم ظلم و جنايت را.
و اين بزرگترين دليل نياز انسان به ايمان بر خداى حقيقى ست كه نه گناه را توجيح ميكند و نه برايش ماده و تبصره و كلاه شرعى ميسازد بلكه در نور حياتبخش خود هويت زشت گناه را آشكار ساخته و بر صليب عدالت آنرا محو ميكند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر