زمانی که قلبم رو به عیسی مسیح دادم و اجازه دادم خداوند کار خود را در من آغاز کند از آن لحظه به بعد لحظه های دگرگون کننده ای بود برایم. گویی چیزی برای همیشه در عمق روح من فرو رفته باشد. از آن لحظه دیگر نمیشد به عقب بازگشت؛ دیگر نمیشد آثار حکاکی قدرت آن را پاک کرد. من با خدا تنها بودم. خدایی قدوس. خدای مهیب. خدایی که قادر بود در یک آن وجودم را از دلهره پر سازد و چند لحظه بعد در من آرامش بیافریند. میدانستم که در آن لحظات از پیاله مقدس مینوشم. تشنگی تمام وجوم را فرا گرفت، گویی که این عطش هیچگاه در این دنیا رفع نمیشد. تصمیم گرفتم بیشتر بیاموزم، در پی خدایی باشم که در در پشت هر پنجره ای مشبک و رنگی زندگی میکرد و تمام وجود مرا تسخیر کرد تا مرا از خواب غفلت نجات بخشد. دیگر وجودم از آرامش وصف ناپذیری لبریز شد، آرامشی که آسایش خیال برایم به ارمغان آورد و مرهمی بود بر روح ناآرام من. و حال تنها می خواهم در حضور خدا دراز بکشم.
۱۳۹۶ بهمن ۱۴, شنبه
خدا محبت است و جانم در حضورش آرام میشود
زمانی که قلبم رو به عیسی مسیح دادم و اجازه دادم خداوند کار خود را در من آغاز کند از آن لحظه به بعد لحظه های دگرگون کننده ای بود برایم. گویی چیزی برای همیشه در عمق روح من فرو رفته باشد. از آن لحظه دیگر نمیشد به عقب بازگشت؛ دیگر نمیشد آثار حکاکی قدرت آن را پاک کرد. من با خدا تنها بودم. خدایی قدوس. خدای مهیب. خدایی که قادر بود در یک آن وجودم را از دلهره پر سازد و چند لحظه بعد در من آرامش بیافریند. میدانستم که در آن لحظات از پیاله مقدس مینوشم. تشنگی تمام وجوم را فرا گرفت، گویی که این عطش هیچگاه در این دنیا رفع نمیشد. تصمیم گرفتم بیشتر بیاموزم، در پی خدایی باشم که در در پشت هر پنجره ای مشبک و رنگی زندگی میکرد و تمام وجود مرا تسخیر کرد تا مرا از خواب غفلت نجات بخشد. دیگر وجودم از آرامش وصف ناپذیری لبریز شد، آرامشی که آسایش خیال برایم به ارمغان آورد و مرهمی بود بر روح ناآرام من. و حال تنها می خواهم در حضور خدا دراز بکشم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر