۱۳۹۶ تیر ۱, پنجشنبه

مضروب شدن مشکوک “مریم نقاش زرگران” در زندان اوین و عدم اعزام به بیمارستان

اتهام اصلی این نوکیش مسیحی تشکیل کلیسای خانگی و ترویج مسیحیت است، اما اتهام اقدام علیه امنیت ملی است که پروندهی او را در اختیار اطلاعات سپاه قرار داده بود.
 
به گزارش «محبت نیوز» مریم (نسیم) نقاش زرگران شهروند مسیحی زندانی در اوین در روزهای گذشته توسط یکی از زندانیان عادی در بند نسوان مورد ضرب‌وشتم قرار گرفته و از ناحیه پا آسیب دیده، اما تلاش برای اعزام او به بیمارستان بی‌نتیجه مانده است.
منابع نزدیک به خانم نقاش زرگران با تایید این خبر اعلام کردند که این زندانی از ضارب شکایت کرده، اما مسئولان زندان پاسخی به این شکایت نداده‌اند و او نیز به به بیمارستان اعزام نشده است.
پیش از این یک منبع نزدیک به خانواده زرگران در گفتگو با خبرگزاری “هرانا” گفته پس از آنکه نسیم مورد ضرب و شتم قرار گرفته خانواده به ملاقاتی او رفته‌اند و متوجه شدند حال این زندانی اصلن خوب نیست و پای او به شدت آسیب دیده است.
گویا یکی از زندانی‌های غیرسیاسی با او درگیر شده و نسیم را هل داده که او پس از برخورد به زمین از ناحیه پا دچار آسیب شده است.
آسیب دیدگی برای این زندانی بسیار خطرناک است چون خانم زرگران که به دلیل ابتلا به بیماری ASD حدود ٩ سال قبل تحت جراحی قلب قرار گرفت و نیاز مبرم به مراقبت‌های ویژه و مستمر پزشکی دارد، از طرفی مدت زیادی که او در زندان بوده دچار ضعف عضلانی است و بدنش آسیب‌پذیر است.
این که آیا برخورد فیزیکی با زرگران با چراغ سبز ماموران زندان بوده یا خیر مشخص نیست، اما بعد از ملاقات خانواده زرگران آنها از مسئولین زندان پیگیر مسئله شدند ولی اجازه ملاقات با «چهارمحالی» رییس زندان را پیدا نکرده‌اند.
بعضی مسوولین هم گفته‌اند که بند نسوان مربوط به آنها نمی‌شود و دادیار زندان هم مرخصی بوده است و تلاش‌های این خانواده بی‌نتیجه مانده است.
او سال گذشته پس از اعتصاب غذا به مرخصی رفت و چون حال مساعدی برای بازگشت نداشت با اجازه مقامات زندان در مرخصی ماند، اما وقتی دوباره احضار شد این مدت را برای او غیبت محسوب کردند.
با این وجود این مدت جریمه غیبت برای او ۴۲ روز بود که حالا ۵۵ روز محاسبه شده است.
زرگران اولین بار اسفندماه ١٣٨٩ توسط وزارت اطلاعات احضار و بازجویی شد. اما چند ماه بعد پس از دستگیری سعید عابدینی، شهروند ایرانی-آمریکایی که برای تاسیس پرورشگاه در شمال ایران به کشور بازگشته بود، از سوی پلیس امنیت به صورت تلفنی احضار و بازداشت شد.
اتهام اصلی او تشکیل کلیسای خانگی و ترویج مسیحیت است، اما اتهام اقدام علیه امنیت ملی است که پروندهی او را در اختیار اطلاعت سپاه قرار داده بود.
در نهایت بدون تفهیم اتهام او به حکم قاضی مقیسه، رییس شعبه ٢٨ دادگاه انقلاب به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد.
در این مدت بارها خواستار استفاده از حق آزادی مشروط شد، اما نه تنها صدای او به گوش مسئولین زندان نرسید بلکه پس از اعتصاب نیز از اعزام او به بهداری و حتی بیمارستان خودداری کردند تا اینکه حال او رو به وخامت گذاشت.



پاپ فرانسیس: بدون هیچ تعصبی پذیرای پناهجویان باشید


پاپ فرانسیس رهبر کاتولیک های جهان روز یکشنبه در سخنانی خواستار غلبه بر افکار انحرافی در خصوص آوارگان و پذیرش بدون ترس آنان شد.

به گزارش «محبت نیوز» پاپ فرانسیس رهبر کاتولیک های جهان در مراسم کلیسایی روز یکشنبه در واتیکان، با یادآور شدن روز جهانی پناهجویان و با صحبت در خصوص موضوع مهاجرت، گفت: لازم است بر ترس ها و ایدئولوژی های انحرافی که موجب می شود به آوارگان به دید دشمن نگاه شود، غلبه کرد.
پاپ افزود: باید توجه ویژه ای به زنان، مردان و کودکانی کرد که در حال فرار از درگیری ها و خشونت ها و تعقیب ها هستند. تعداد زیادی از آنها جان خود را در دریا از دست دادند. سرگذشت آنها همراه با درد و امید است که می تواند تبدیل به فرصت برادری و شناخت متقابل واقعی شود.
پاپ ادامه داد در واقع، دیدار شخصی با آوارگان، بر طرف کننده ترس و افکار انحرافی است و به عاملی برای رشد بشریت تبدیل می شود که توانایی ایجاد فضایی برای احساس گشایش و ساخت پل ها را دارد.
رهبر کاتولیک های جهان در پایان ابراز امیدواری کرد که درگیری ها و خون ریزی ها در منطقه خاورمیانه هر چه زودتر پایان یابد.
سازمان ملل متحد بیستم ژوئن را روز جهانی پناهجویان نامگذاری شده است و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد نیز تلاش دارد تا به جهانیان یادآوری کند که میلیون‌ ها پناهنده که بخاطر جنگ ها، خشونت ها و ظلم ها مجبور به ترک خانه خود شده ‌اند، با چه مشکلاتی مواجه هستند.

۱۳۹۶ خرداد ۲۴, چهارشنبه

آتش سوزی مهیب در برج 27 طبقه "برج گرن فل" لندن

بر اثر آتش سوزی در برج مسکونی لنکستر لندن، از همه طبقات و پنجره های این برج27 طبقه آتش درحال زبانه کشیدن است، گفته می شود  به گزارش راستین آنلاین، سی ان ان اعلام کرد برای مهار آتش در برج مسکونی لنکستر لندن 200 آتش نشان به همراه 40 خودرو آتش نشانی به محل حادثه اعزام شدند. شبکه تلویزیونی سی ان ان نیز گزارش داد آتش سوزی گسترده در غرب لندن به طور کامل یک برج مسکونی را فرا گرفته است. بر اساس این گزارش، سازمان آتش نشانی لندن اعلام کرده است در حال تخلیه این برج بیست و هفت طبقه در منطقه لن کستر در شمال کنزینگتون است. تصاویر نشان می دهد، آتش تقریبا از همه طبقات و پنجره های این ساختمان در حال زبانه کشیدن است و پلیس اعلام کرد دو نفر به سبب استنشاق دود تحت درمان قرار گرفته اند. ساکنان این برج که در آن گیر افتاده اند در حال پریدن از این ساختمان به بیرون هستند. شبکه تلویزیونی راشاتودی نیز اعلام کرد شمار نامشخصی از افراد در داخل این برج گیر افتاده اند. بیشتر بخش های این ساختمان در حال سوختن است. این آتش سوزی از ساعات اولیه بامداد چهارشنبه شروع شد. برخی از ساکنان این ساختمان گفته اند آتش سوزی در ساعت چهل و پنج دقیقه بامداد آغاز شده و اکنون که در لندن ساعت چهار صبح است این آتش سوزی همچنان ادامه دارد. دلیل آتش سوزی هنوز مشخص نیست. گفته می شود این برج مسلمان نشین است. تصاویر حاکی از آن است که بخش هایی از ساختمان در حال فروریختن است. تصاویر منتشر شده نشان می دهد اجزای این برج از جمله پنجره ها به سبب ذوب شدن در حال فرو ریختن هستند. بر اساس این گزارش شمار نامشخصی از افراد در داخل این برج گیر افتاده اند و در حالی که هوا در لندن روشن شده است آتش سوزی همچنان ادامه دارد و تحت کنترل در نیامده است. پلیس از مردم خواسته است از این برج دور شوند زیرا احتمال فرو ریختن آن وجود دارد. پلیس اعلام کرد تخلیه این ساختمان همچنان ادامه دارد و شماری از افراد به سبب استشمام دود تحت درمان هستند. صد و بیست واحد مسکونی در این برج وجود دارد. علت آتش سوزی هنوز مشخص نیست. بی‌بی‌سی گزارش کرده که برخی تکه‌های ساختمان درحال سوختن از آن جدا شده و به پایین پرتاب شده. طبق گزارش بی‌بی‌سی همچنین صدای انفجار و شکسته شدن شیشه‌ها از این ساختما به گوش رسیده است این ساختمان ۲۴ طبقه دارای ۱۲۰واحد مسکونی است که بعد از چندین ساعت آتش سوزی چیزی از آن باقی نمانده است.

Azadam Nama - آزادم نما

✥ 4. انجیل یوحنا ( کتابهاي صوتي ) ✥



یوحنا بن زبدی یا یوحنای رسول (یونانی:Ιωάννης)
از حواریون و از دوازده رسولِ برگزیدهٔ عیسی بود.
مسیحیت سنتی، او را نویسنده انجیل یوحنا و نیز نویسندهٔ کتاب مکاشفه یوحنا می‌داند. در سالهای اخیر، منتقدانِ نوگرا، این نظریه را مطرح کرده‌اند که کتاب مُکاشفه در سال ۷۰ میلادی، به دست یوحنا پاتموس نوشته شده باشد، زیرا نویسنده کتاب مکاشفات بارها خود را به نام یوحنا خوانده؛ اما در انجیل یوحنا نامی از نویسنده به طور مستقیم نیامده است. یوستینیوس، در سال ۱۳۵ میلادی، نگاشتن کتاب مکاشفه را به یوحنا بن زبدی، نسبت داد؛ و ائوسیبیوس، در قرن چهارم، در اصالت آن تردید نمود.
در انجیل، یوحنا حواری محبوب مسیح، با نام یوحنا پسر زبدی خوانده شده است، وی برادر یعقوب اکبر و در آغاز ماهیگیر بود. یوحنا، از شاگردان یحیی تعمیددهنده بود که با آغاز دعوت عیسی، به جمع پیروان وی گروید. بنا به روایت انجیل، پس از برخاستن مسیح از مردگان، یوحنا و پطرس نخستین کسانی بودند که به زیارت مقبره رفتند و برخاستن عیسی را باور کردند. در مسیحیت سنتی، از وی با نام یوحنای محبوب یاد می‌شود. دلیل این نامگذاری به خاطر این بود که یوحنی یار محبوب عیسی مسیح بود و عیسی بر روی صلیب  به مریم مادرش و یوحنا " ای مادر یوحنی اینک پسرت و ای یوحنی مریم اینک مادرت "


✥ 3. انجیل لوقا ( کتابهاي صوتي ) ✥



انجیل لوقا تنها انجیلی است که مخاطبی مشخص دارد، یعنی «عالیجناب تِئوفیلوس». بیشتر محققان بر این اعتقادند که تِئوفیلوس یکی از مقامات بلندپایه رومی بوده است. هدف لوقا از نوشتن کتابش این بود که تِئوفیلوس و احتمالاً سایر دوستان ایماندارش، در تعالیمی که پیشتر یافته بودند، استوار گردند. در میان نوشته‌های کتب عهد جدید، دو اثر لوقا، یعنی انجیل او و کتاب اعمال رسولان، از سبکی ادبی و بسیار شیوا برخوردار بوده، دارای واژگانی بس غنی و متنوع است. لوقا آثار خود را چنان هنرمندانه به رشته تحریر درآورده که ضمن ارائه اطلاعات دقیق تاریخی، مطالعه آنها برای خواننده بسی جذاب است. انجیل لوقا به مسائل خاصی توجه دارد که ویژه همین انجیل است، از آن جمله: غیریهودیان؛ زنان، که در آن زمان جایگاهی حقیر در جامعه داشتند؛ گناهکاران و مطرودین جامعه؛ مسئله فقر و ثروت؛ موضوع دعا و روح‌القدس. انجیل لوقا تنها انجیلی است که وقایع زندگی زمینی عیسی مسیح را به‌کمال، از تولّد تا  صعودش به آسمان بازگو می‌کند. در این کتاب، اطلاعات دیگری در خصوص ولادت یحیای تعمیددهنده و چگونگی تولّد عیسی مسیح و کودکی او ارائه شده است. لوقا همچنین رویدادها و تعالیمی را از عیسی نقل می‌کند که خاص انجیل اوست. این مطالب، بیشتر در فصلهای ۱۰ تا ۱۹ یافت می‌شود. از آنجا که کتاب اعمال رسولان، جلد دوّم کتاب لوقاست، مطالعه آن بلافاصله پس از انجیل لوقا، درک بهتر هر دو کتاب را برای خواننده به ارمغان می‌آورد تقسیم‌بندی کلّی ۱ - مقدمه (۱:۱–۴) ۲ - تولد و کودکی یحیی و عیسی (۱:۵ تا ۲:۵۲) ۳ - آماده شدن عیسی برای رسالت خود (۳:۱ تا ۴:۱۳) ۴ - خدمات عیسی در جلیل (۴:۱۴ تا ۹:۹) ۵ - کنارهگیری عیسی به نواحی اطراف جلیل (۹:۱۰–۵۰) ۶ - سفر به سوی اورشلیم (۹:۵۱ تا ۱۹:۲۷) ۷ - هفته آخر زندگی زمینی عیسی و رنجهای او (۱۹:۲۸ تا ۲۳:۵۶) ۸ - رستاخیز و صعود عیسی مسیح (فصل ۲۴)

۱۳۹۶ خرداد ۲۲, دوشنبه

✥ 2. انجیل مرقس ( کتابهاي صوتي ) ✥



انجیل مرقس 
از نظر حجم کوتاه‌ترین انجیل است. این از آن سبب است که تعالیم مسیح را کمتر از سایر انجیل‌ها نقل می‌کند. توجهمرقس بیشتر به کارها و معجزات عیسی است؛ او با توصیف اینها ثابت می‌کند که عیسی پسر خداست (۱:۱؛ ۱۴:۶۱؛ ۱۵:۳۹۹). با  این‌حال، تمام مطالب این انجیل به‌جز یک مورد، در انجیل مَتّی و یا لوقا یافت می‌شود. امّا در تمام این موارد، شرح واقعه در انجیل مَرقُس مفصّلتر و شامل جزئیات بیشتر است. از این‌رو، بسیاری از صاحب‌نظران بر این باورند که متی و لوقا به‌هنگام نگارش اثر خود،  انجیل مَرقُس را در نظر داشته‌اند. شواهد موجود در این انجیل حاکی از آن است که مَرقُس انجیل خود را برای مسیحیان غیریهودی نگاشته است؛ برای مثال، او آداب و رسوم یهودیان را توضیح می‌دهد و نیز پس از به‌کار بردن کلمات آرامی، آنها را به یونانی ترجمه می‌کند.

✥ 1. انجیل متی ( کتابهاي صوتي ) ✥

بر اساس روایت سنتی مسیحیت انجیل متی توسط «مَتّی» یکی از دوازده رسول (حواری) عیسی نگاشته شده‌است. برخی از محققین بر این باورند که این دیدگاه سنتی از اواسط قرن دوم میلادی به بعد رایج بوده‌است.[۱][۲][۳] از قرن ۱۸۸ میلادی به بعد، پژوهشوران به صورت فزاینده‌ای صحت دیدگاه سنتی را زیر سؤال برده و امروزه اکثراً معتقدند که متی، انجیلی که نام وی بر آن نهاده شده را ننوشته‌است.[۴] اکثر محققین معاصر بر این نظرند که انجیل توسط یک نویسنده مستقل مسیحی در اواخر قرن اول میلادی نگاشته شده‌است.[۵] اجماع نظر متخصصین عهد جدید این است که نویسنده ابتدایی انجیل آن را به زبان یونانی تالیف کرده‌است.[۶] به‌جز قلیلی از محققین، بقیه بر این عقیده توافق دارند که متی و لوقا از روایت انجیل مرقس، به علاوه نوشته فرضی Q (که شامل سخنان عیسی می‌شود)، به عنوان منبع استفاده نموده‌اند. گروه اقلیت بر این نظرند که اول متی انجیل خود را نگاشته، سپس مرقس انجیل خود را نگاشته و نهایتاً لوقا آن دو را ترکیب نموده‌است.[۷]

آیا خدائی که مسلمانان می پرستند همان خدائی است که مسیحیان می پرستند؟


زمانی می توان به این سؤال پاسخ داد که مفهوم عبارت "همان خدا" مشخص شود. غیر قابل انکار است که دیدگاه مسلمانان نسبت به خدا بسیار شبیه دیدگاهی است که مسیحیان نسبت به او دارند. هر دو معتقدند که خدا حاکم مطلق، قادر مطلق، دانای مطلق، حاضر مطلق، قدوس، حّق و عادل می باشد. اسلام و مسیحیت، هر دو، به خدای واحد ایمان دارند که آفرینندۀ همه چیز در جهان هستی است. بنابراین، از این جنبه، می توان قبول کرد که مسلمانان و مسیحیان همان خدای واحد را می پرستند.
در عین حال، تفاوت های فاحشی بین خدائی که مسلمانان و مسیحیان می پرستند وجود دارد. هرچند مسلمانان معتقد هستند در الله محبت، رحمت، و فیض وجود دارد، ولی خدای مسیحیان این صفات مشخصّه را به نوعی منحصر به فرد آشکار می کند. تجسّم (در جسم آشکار شدن خدا) مهم ترین تفاوت دیدگاه مسلمانان و مسیحیان نسبت به خداست. مسیحیان ایمان دارند که خدا در شخص عیسی مسیح انسان شد. مسلمانان اعتقاد راسخ دارند که ایمان به تجسّم کفر محض است. مسلمانان نمی توانند بپذیرند که الله انسان شود و بخاطر آدمیان بمیرد. ولی برای مسیحیان، بدون تجسّم نمی توان خدا را شناخت. مکشوف شدن خدا در جسم مهم ترین اصل ایمان مسیحی است. خدا در قالب انسانی آشکار شد تا از طریق یکی شدن با ما، نجات یعنی آمرزش گناهان را برای ما فراهم سازد.

آیا خدائی که مسلمانان می پرستند همان خدائی است که مسیحیان می پرستند؟ بله و خیر! شاید لازم باشد سؤال را به گونۀ دیگری مطرح کنیم: "آیا مسیحیان و مسلمانان درک صحیح و مشترکی از خدا دارند؟" جواب این سؤال مطلقاً منفی است. نمی توان انکار کرد که خدای مسیحیان تفاوت های بسیار اساسی با الله مسلمانان دارد. و طبیعتاً نمی توان پذیرفت که این دو ایمان متفاوت هر دو صحیح باشند. ما ایمان داریم که مسیحیت دارای دیدگاه صحیح نسبت به خداست زیرا اگر جریمۀ گناه پرداخت نشود، آمرزش گناه وجود ندارد. تنها شخصی که قادر است این جریمۀ سنگین را بپردازد خداست. و تنها طریق پرداخت آن این است که او انسان شود و با مرگ خویش به جای ما، ما را از موت و هلاکت رهائی بخشد. (رومیان 5:8؛ دوم قرنتیان 21:5(

اهمیت تعمید مسیحیان چیست؟


مطابق مطابق کتاب مقدس، تعمید مسیحی شهادتی ظاهری است از آنچه دردرون زندگی یک ایماندار اتفاق افتاده است. تعمید مسیحی هویت ایماندار را با مرگ، تدفین و رستاخیزمسیح به تصویر میکشد. کتاب مقدس میگوید: "آيا نمیدانيد كه جميع ما كه در مسيح عيسی تعميد يافتيم، در موت او تعميد يافتيم؟ پس چونكه در موت او تعميد يافتيم، با او دفن شديم تا آنكه به همين قسمی كه مسيح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نيز در تازگی حيات رفتار نمائيم" (رومیان 6: 3-4). در تعمید مسیحی، مرحله فرو رفتن در آب ، دفن شدن با مسیح را به تصویر میکشد و عمل خارج شدن از آب نشان دهندۀ رستاخیز عیسی مسیح است
قبل از تعمید یافتن، دو شرط وجود دارد: 1ـ شخصی که میخواهد تعمید یابد، لازم است که عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود پذیرفته باشد، و 2ـ باید بداند که تعمید، حاکی از چیست. اگر شخصی، عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندهاش پذیرفته باشد، و بداند که تعمید گامی است برای اطاعت و اعلام آشکارایمان او به مسیح، و مشتاق تعمید یافتن باشد، دلیلی برای منع کردن او از تعمید وجود ندارد. طبق گفتۀ کلام خدا، تعمید گامی ساده برای پیروی و اعلام علنی ایمان به عیسی مسیح ( که تنها راه نجات است) میباشد. تعمید مسیحی امر مهمی است، چرا که گامی است از اطاعت، اعلام علنی ایمان به مسیح و تسلیم شدن به او، و هویت یافتن با مرگ، تدفین، و رستاخیز عیسی مسیح.


۱۳۹۶ خرداد ۱۲, جمعه

چگونه رازگاهان خود را احیاء کنیم ؟




پس از آنکه دو بار ساعت شماطه‌دار را خاموش کردم و زیر لحاف خزیدم، بار سوم با اکراه بیدار می‌شوم ولی چه جور بیداری؟ خواب در مغزم غوغا می‌کند. از تختم پایین می‌آیم و کم‌کم برنامه‌های روز را به یاد می‌آورم. کار، درس، مشغله‌های خانه، مهمان‌های امشب، خرید، دیدن دوستم در بیمارستان و. . . و. . . و. کتاب‌مقدسم را برمی‌دارم و شروع به خواندن می‌کنم. سه یا چهار بار همان متن را می‌خوانم ولی در فکرم لیست خرید را مرتب کرده‌ام و برنامۀ روزانه‌ام را چیده‌ام! نگاهی به ساعت می‌کنم. بیست دقیقه گذشته است. تصمیم می‌گیرم دعا کنم. شروع به دعا برای فرزندانم می‌کنم. نگران‌شان می‌شوم! شروع به خیال‌بافی‌های ترسناک می‌کنم. دعای برکتی برای‌شان می‌کنم و به دوستانم معطوف می‌شوم. بعضی خاطره‌های خوب دلم را شاد می‌کند ولی به دعا تبدیل نمی‌شود. از بعضی از تلخی‌ها و مرارت‌ها پذیرایی می‌کنم و بیشتر عصبانی و دلخور می‌شوم. یک بار دیگر به ساعت نگاه می‌کنم: ای داد بی‌داد! رازگاهان امروز هم اینطور گذشت. دیر است باید برای رسیدن به کار عجله کنم!
به راستی چگونه می‌توانیم رازگاهان خود را "بیدار" کنیم و آن را از کسالت و خستگی در آوریم؟ در این جا به طور خلاصه هفت راه عملی را که سبب احیای زمان راز و نیاز من با خدا گردیده شرح می‌دهم. دعای من این است که این مطالب باعث تقویت رازگاهان شما نیز گردد.

برای خدا نامه بنویسید

اگر تمرکز خود را در دعا از دست می‌دهید آن را به صورت نوشته به خدا تقدیم کنید! یک تقویم بزرگ با یادداشت روزانه تهیه کنید. آنچه که شما را نگران یا ناراحت می‌کند را برای او بنویسید. گناهان خود را به او اعتراف کنید. در جاهایی که می‌خواهید در زندگی روحانی خود رشد کنید، دعاهایی که منتطر جواب آنها هستید، حتی پرستش خود را به صورت نوشته، به خدا تقدیم کنید. برکاتی را که خدا به شما داده یا آیه‌هایی را که توسط آن خدا با شما صحبت کرده است یادداشت کنید. پس از مدتی که به آن نوشته‌ها برمی‌گردید از کاری که خدا در زندگی شما کرده در حیرت خواهید ماند!

کلام خدا را برای خود شخصی کنید

وقتی وعده‌ای را از کلام خدا می‌خوانید، تا آنجا که معقول باشد اسم خود یا افرادی را که برای آنها در دعا هستید در جای آن بگذارید. مثلاً اگر برای ایمان فرزندان خود دعا می‌کنید و برای آنها نگرانید وقتی ارمیا ۲۹:‏۱۱ را می‌خوانید اینطور آن را شخصی کنید: «زیرا خداوند می‌گوید فکرهایی را که برای (نام فرزندان‌تان) دارم می‌دانم که فکرهای سلامتی می‌باشد و نه بدی تا (نام فرزندان‌تان) در آخرت امید بخشم».

پیاده‌روی با خدا

اگر از نشستن در یک جا کسل می‌شوید و تمرکز خود را از دست می‌دهید هر روز پس از خواندن کلام نیم‌ساعت با خدا راه بروید! اگر برای‌تان امکان دارد در حین راه رفتن به یک موسیقی پرستشی گوش بدهید که ذهن شما به چیزهای روحانی تمرکز کند. بگذارید خدا از طریق طبیعت و محیط اطراف‌تان با شما صحبت کند (مزمور ۱۹). اگر در جای خلوتی هستید بلند بلند سرود بخوانید. اگر نمی‌دانید چطور شکرگزاری کنید خود را تمرین دهید که هر روز ده برکتی را که خدا به شما داده به یاد بیاورید و خدا را برای آن شکر گویید. کلام خدا در فیلیپیان ۴:‏۸ ما را ترغیب می‌کند که در هر آنچه والا و درست و پاک و دوست‌داشتنی و ستودنی و عالی و قابل ستایش است فکر کنیم. پس به جای پذیرایی از افکار تلخ، فکر خود را به این برکات متمرکز سازیم.

عبادتکدۀ شخصی

اگر اهل پیاده‌روی نیستید گوشه‌ای از اتاق یا منزل خود را تبدیل به عبادتکدۀ شخصی بسازید. سعی کنید تا آنجا که امکان دارد آنجا را تمیز و بدون ریخت و پاش نگه‌ دارید. اگر دوست دارید در موقع عبادت شمعی روشن کنید یا یک صلیب کوچک یا یک آیه بگذارید که به شما در تمرکز به آنچه خدا برای شما کرده کمک کند. می‌توانید از یک سرودنامه استفاده کنید یا یک موسیقی پرستشی ملایم پخش کنید تا به شما در پرستش و دعا کمک کند. اگر امکان دارد در این عبادتکده بلند بلند دعا کنید و سرود بخوانید. اگر دوست دارید زانو بزنید، اگر دوست دارید به روی درافتید و حتی در حضور خدا مانند داوود برقصید (دوم سموئیل ۴:‏۱۶). حرکات بدن ما قسمتی از پرستش ما به خداوند می‌تواند باشد.

مطالعۀ ترجمه‌های مختلف

اگر تمرکز خود را در حین خواندن کلام از دست می‌دهید آن را بلند بلند بخوانید یا برای مدتی از ترجمه‌ای غیر از ترجمۀ معمول خود استفاده کنید. اگر به زبان دیگری آشنایی دارید سعی کنید کتاب‌مقدس را یک بار به آن زبان بخوانید. کتاب‌های کمکی مانند: «رازگاهان: تفکر دربارۀ خدا و محبت او» به قلم ریچارد ومبراند و یا «نور روزانه بر مسیر روزانه» که مشتمل بر مجموعه آیات منتخب برای هر روز است-‏‏‏‏ هر دو به فارسی ترجمه شده‌اند و در دسترس می‌باشند می‌توانید از آنها نیز استفاده کنید. همچنین مجموعه کتب «هر روزه با مسیح» از طریق برنامۀ Elam App برای استفاده در دستگاه‌های Apple به‌رایگان به زبان فارسی موجود است و به‌زودی در دستگاه‌های  دیگر نیز قابل خواندن می‌باشد. این نیز می‌تواند ابزاری برای تعمق بر کلام خدا در رازگاهان باشد.

کارت یا دفتر دعا

چند بار به دوستان و اطرافیان خود وعده داده‌ایم که برای‌شان دعا کنیم اما فراموش کرده‌ایم؟ دفتر یا تقویم کوچکی تهیه کنید و وقتی به کسی قول می‌دهید که برای او دعا کنید نام او و مطلب دعا را در آن بنویسید و آن را در کنار کتاب‌مقدس خود بگذارید تا به‌طور مرتب برای آنها دعا کنید. همچنین می‌توانید کارت‌هایی با چند رنگ تهیه کنید. یک رنگ آن مختص به اسامی و مطالب دعای آنانی باشد که هر روز برای آنها دعا می‌کنید. یک رنگ آن برای موضوعاتی باشد که مقطعی هستند و باید برای مدت محدودی برای آن دعا کنید و یک رنگ برای کسانی که یک روز در هفته یا یک روز در ماه برای آنان دعا می‌کنید. این کارت‌ها را در کتاب‌مقدس خود بگذارید و گهگاهی در مطالب آن تجدید‌نظر کنید و به آنها کارت‌های تازه اضافه کنید.

وقت دعای ثابت

در آخر ذکر این نکته مهم است که حتی‌الامکان وقت ثابتی را برای دعا و رازگاهان در برنامۀ روزانۀ زندگی خود در نظر بگیریم. بر حسب برنامۀ کاری افراد، ممکن است این زمان برای هر کس متفاوت باشد. برای بعضی صبح زود بهتر است و برای دیگری نیمه شب! ولی آنچه مهم است آن است که بدن و فکر و برنامۀ خود را انضباط دهیم که آن ساعت را به خدا اختصاص دهیم. آنچه در زندگی ما به‌طور متداوم برنامه‌ریزی می‌شود جزو عادت ما درمی‌آید و نگاه داشتن آن راحت‌تر است.
برای دانلود برنامۀ انتشارات ایلام لطفاً با استفاده از وسیلۀ خود(آی‌فون، آی‌پد، آی‌تاچ) به سایت Apple Store بروید، و برنامۀEntesharate Elam را جستجو کنید.

پرستش واقعی نشانه شناخت است ...



آیا تا به حال در جمعی قرار گرفته‌‌اید که شرکت‌‌کنندگان دربارۀ چیزی زیبا سخن بگویند که برای شما بسیار نامأنوس و نا‌‌آشناست؟ مدام از زیبایی‌‌های چیزی سخن بر زبان آورند و از لذتی که در آن وجود دارد ولی تمامی آن حرف‌‌ها برای شما تنها دنیایی ناشناخته باشد و درکش دشوار؟ بگذارید این مطلب را با مثالی ساده‌‌تر بیان کنم. تصور کنید شما هرگز یک گل رُز ندیده‌‌ باشید و در کنفرانسی شرکت کنید که از زیبایی‌‌های گل رُز صحبت می‌‌شود. گویندگان یکی پس از دیگری سخن از جنبه‌‌های مختلف آن می‌‌گویند، یکی از زیبایی ظاهری آن، دیگری از اینکه چقدر این گل بوی دلنشینی دارد و شخصی نیز که در مقام یک منتقد در تمامی جلسات حضور دارد از خار روی شاخه گل بگوید و یکی از خاطرات تلخش را از یک خراش دردناک با جمع در میان بگذارد. و شما فقط با نگاهی متفکر به آن سخنان گوش فرا دهید و برای همراهی با سخنرانان هر از گاهی به نشانه تأیید سری نیز تکان ‌‌دهید. ولی آن سخنان برای شما‌‌، کلماتی نامأنوس بیش نیستند، چون خود شخصاً آنها را تجربه نکرده‌‌اید. برای دیدن زیبایی‌‌های یک گل رُز باید آن را از نزدیک دید، باید آن را در دست گرفت و بویید تا فهمید که یک گل رُز از چه زیبایی‌‌های منحصربه‌‌فردی برخوردار است.
بسیاری از پرستش‌‌های ما مسیحیان نیز مانند شرکت در کنفرانسی است که بسیاری درباره زیبایی‌‌های خدایی سخن به میان می‌‌آورند که برای ما نامأنوس است. مدام از محبت خدا صحبت می‌‌شود. یکی او را قادر مطلق خطاب می‌‌کند و دیگری از امانت او سخن می‌‌گوید. مضمونِ اصلی یک سرود، پیروز بودنِ اوست و سرود دیگر از بخشاینده بودن او صحبت می‌‌کند. ولی ما فقط برای اینکه از قافله عقب نمانیم به نشانۀ تأیید سری تکان می‌‌دهیم، دستی بالا می‌‌بریم و حتی با آن سرودها هم‌‌کلام می‌‌شویم، ولی نه چشیده‌‌ایم که خدا محبت است و نه قادر مطلق بودن او را در زندگی شخصی‌‌مان تجربه کرده‌‌ایم. ما نه شریک پیروزی‌‌های او گشته‌‌ایم و نه امانت او زندگی ما را پوشانیده است. به بیان دیگر ما فقط بر روی شناخت دیگران پرستش‌‌های خود را بنا می‌‌کنیم، نه شناخت شخصی خود از خدا.
وقتی به انجیل یوحنا، باب چهارم، جایی که مسیح با زن سامری ملاقات می‌‌کند نگاه می‌‌کنیم شاهد تعلیمی عمیق دربارۀ پرستش هستیم. تعلیمی که به ما پرستندگانی را معرفی می‌‌کند که پدر جویای آنهاست. در انجیل یوحنا (۴:‌‌۲۲ و۲۳)، مسیح چنین می‌‌فرماید:
«شما آنچه را نمی‌‌شناسید می‌‌پرستید، اما ما آنچه را می‌‌شناسیم می‌‌پرستیم، زیرا نجات به‌‌واسطه قوم یهود فراهم می‌‌آید. اما زمانی می‌‌رسد و هم اکنون فرا رسیده است که پرستندگان راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است.»
در آیه ۲۲، مسیح از پرستشی سخن می‌‌گوید که بر پایۀ شناخت بنا شده است. «ما آنچه را می‌‌شناسیم می‌‌پرستیم» و در آیه بعد سخن از پرستش در راستی یعنی پرستشی بنیاد نهاده شده بر حقیقت و یا پرستشی مطابق حقیقت صحبت می‌‌کند. جالب اینجاست که مسیح این پرستندگان را پرستندگان راستین می‌‌خواند. این بدان معناست که پرستندگان دروغین نیز وجود دارند. بالطبع، پرستندگان دروغین چیزی را که نمی‌‌شناسند می‌‌پرستند و پرستش خود را نه بر حقیقت بلکه بر کلماتی باطل بنیان می‌‌نهند.  
در اینجا مسیح دو گروه را به ما معرفی می‌‌کند. نخست افرادی که پدر در جستجوی آنهاست. آنها کسانی هستند که پرستش خود را بر حقیقت و شناخت بنا کرده‌‌اند و دسته دوم کسانی هستند که نمی‌‌دانند چه کسی را می‌‌پرستند. در این مقاله می‌‌خواهیم به چهار مورد از پرستش‌‌هایی که در کتاب‌‌مقدس در نتیجه یک شناخت شکل گرفته نگاهی بیندازیم و به این باور برسیم که ما نیز می‌‌توانیم با نگاهی تیزبینانه‌‌تر به زندگی خود، سرزمین‌‌های پرستش خود را عوض کنیم.

سرود نجات

وقتی قوم خدا با دست زورآور او از سرزمین مصر که سرزمین اسارت و بندگی بود آزاد شد، با خدایی مواجه گشت که خدایی نجات‌‌بخش بود. آنها به این نتیجه رسیده بودند که خدای‌‌شان خدایی است که برای نجات قوم خویش شخصاً به میدان می‌‌آید و فراتر از تمام قدرت‌‌ها و شرایط، قوم خویش را رهایی می‌‌بخشد. خدایی که با خدایان آن روزگار به جنگ می‌‌رود و پیروزی را برای قومش به ارمغان می‌‌آورد. خدایی که لشکر دشمن را که در پی قومش هستند منهدم می‌‌سازد و خدایی که فراتر از خدای مصر یعنی فرعون عمل می‌‌کند. قوم خدا در اسارت به‌‌وضوح طعم تحقیر و بندگی را چشیده بود و در مصر همه هویت و شخصیت خود را از دست داده بود. و حال خدایی به نام یَهْوه پا به عرصه می‌‌گذارد و فراتر از تمامی آن حقارت‌‌ها و بندگی‌‌ها، آنها را نجات می‌‌بخشد. قوم خدا شاهد و ناظر تمامی این وقایع بود. نتیجۀ تمام وقایعی که قوم خدا خود به چشم خویش دید، پرستشی بود که در کتاب خروج، باب پانزده، به نام "سرود رهایی" ثبت شده است.
ما در این سرود شاهد جملات و کلمات عجیب درباره آسمان و زیبایی زمین و غیره نیستیم. این سرود دقیقاً به بیان همان اتفاقاتی می‌‌پردازد که قوم به چشم خود شاهد آن بود. بیانِ همان شناخت شخصی قوم. این که یَهْوه خدایی است که شکوه‌‌مندانه پیروز می‌‌شود، ارابه‌‌ها و سپاه فرعون را به دریا می‌‌افکند، دشمنان خویش را در هم می‌‌شکند. او خدایی است که می‌‌رهاند و در محبت خویش قومی را که نجات بخشیده، هدایت می‌‌کند و به پیش می‌‌برد: «قومی را که رهانیدی، در محبت خویش هدایت نمودی، ایشان را به نیروی خود به مسکن قدس خویش رهنمون شدی» (خروج ۱۵:‏۱۳). این حقیقتی بود که قوم خدا آن را درک کرده بود و بر اساس آن خدای خویش را می‌‌پرستید.
حال یک سؤال از شما دارم. آیا شما نیز با قوت و محبتِ آن خدای بی‌‌مانند از سرزمین اسارت و بندگی مصر آزاد نشده‌‌اید؟ آیا او شما را نجات نداده و در محبت خویش به مسکن مقدس خویش رهنمون نشده است؟ پس هر یک از شما نیز می‌‌توانید یک سرود نجات برای خدای نجات‌‌بخش خویش بخوانید و پرستش خود را بر این حقیقت بزرگ بنا کنید.
 

سرود پیروزی

در کتاب یوشع باب ۲۴ آیات ۱۳ و ۱۴ چنین می‌‌خوانیم:
«پس الآن از یَهْوه بترسيد، و او را به خلوص و راستی عبادت نماييد، و خدايانی را که پدران شما به آن طرف نهر و در مصر عبادت نمودند از خود دور کرده، یَهْوه را عبادت نماييد. و اگر در نظر شما پسند نيايد که یَهْوه را عبادت نماييد، پس امروز برای خود اختيار کنيد که را عبادت خواهيد نمود، خواه خدايانی را که پدران شما که به آن طرف نهر بودند عبادت نمودند، خواه خدايان اموريانی را که شما در زمين ايشان ساکنيد، و اما من و خاندان من، یَهْوه را عبادت خواهيم نمود.»
قوم خدا همراه با یوشع تجربه‌‌ای عظیم را به چشم دیده بود. تجربه‌‌ای که سال‌‌ها با آن پیش رفته بودند و شاهد آن بودند. تجربه گذر از آن طرف رود اردن و ورود به سرزمینی که خدا وعده آن را داده بود. ورود به سرزمینی که برای فتح آن خدا در کنار قوم خویش می‌‌جنگید و قوم خویش را پیروز می‌‌گرداند. زندگی در آن طرف رود اردن، زندگی در انتظار و اشتباه بود. به جز دو نفر، همۀ قوم از مصر بیرون آمده، وعده را از دست داده بودند و حال یوشع قوم را با این حقیقت مواجه می‌‌کند که شما دیگر در آن طرف اردن نیستید، بلکه با عبور از این نهر وارد سرزمین وعده‌‌ای شده‌‌اید که خدا در آن برای شما جنگید. او به قوم خطاب می‌‌کند که پرستش آن طرف اردن تمام شده و اکنون پرستشی نو در سرزمینی نو آغاز گشته. یوشع به قوم اعلام می‌‌کند که شما حق انتخاب دارید که آیا می‌‌خواهید هنوز در پرستش‌‌های کهنۀ خود بمانید، یا با دیدن کار عظیم خدا در طی این سال‌‌ها، پرستشی نو را آغاز نمایید. و قوم در جواب به دعوت یوشع چنین می‌‌گویند:
«آنگاه قوم در جواب گفتند: حاشا از ما که یَهْوه را ترک کرده، خدايان غير را عبادت نماييم. زيرا که یَهْوه، خدای ما، اوست که ما و پدران ما را از زمين مصر از خانه بندگی بيرون آورد، و اين آيات بزرگ را در نظر ما نمود، و ما را در تمام راه که رفتيم و در تمامی طوايفی که از ميان ايشان گذشتيم، نگاه داشت. و یَهْوه تمامی طوايف، يعنی اموريانی را که در اين زمين ساکن بودند از پيش روی ما بيرون کرد، پس ما نيز یَهْوه را عبادت خواهيم نمود، زيرا که او خدای ماست» (یوشع ۲۴:‏۱۶-‏‏‏‏‏‏۱۸).
آنها تصمیم به پرستش یَهْوه گرفتند، چون در این سال‌‌ها شاهد بودند که او برای آنها می‌‌جنگد و دشمنان آنها را از مقابل‌‌شان می‌‌راند. آنها این بار نه بر اساس صرفاً دعوت یوشع و یا چیزی که از یوشع شنیده بودند و یا شناختی که از او یافته بودند به او جواب مثبت دادند، بلکه از شناخت و تجربه شخصی خویش سخن گفتند.
من نمی‌‌دانم که پرستش در آن طرف رود اردن حتی بعد از نجات از مصر چگونه بوده، ولی ما مسیحیان حتماً قدرت بی‌‌مانند سردار لشگر آسمان را در زندگی خود چشیده‌‌ایم و حتماً شاهد آن بوده‌‌ایم که او برای ما در مقابل دشمنان‌‌مان جنگیده است. پس آیا می‌‌توانید همصدا با سردار لشگر آسمان سرود پیروزی سر دهید؟
گذر از جنگ‌‌ها با خدا باعث می‌‌شود تا ببینیم که خدای زنده ما برای ما در جنگ است و ببینیم که او پیروز است. پس اگر در جنگ هستیم، این چیز بدی نیست زیرا خدا می‌‌خواهد به ما حقیقتی عمیق از خود نشان دهد که در پسِ آن حقیقت، پرستش ما از پرستشی که در سرزمین بندگی و اسارت تقدیم خدا می‌‌کنیم به پرستشی تبدیل شود که شایستۀ سرزمین موعود است.
 

سرود آزادی

در کتاب اول سموئیل باب ۱ با شخصیتی آشنا می‌‌شویم به نام حنا. او زنی است که سال‌‌ها در انتظار داشتن فرزندی بسر می‌‌برده و در این سال‌‌ها با تلخی‌‌ها و بحران‌‌های بسیاری روبرو بوده است. برای اینکه بتوانیم موقعیت او را کمی بیشتر درک کنیم شاید بهتر باشد کمی با اوضاع فرهنگی آن مقطع تاریخی آشنا شویم.
شاید در موقعیت فرهنگی امروز اینکه یک زن بچه‌‌دار نشود، خیلی چیز عجیب و بدی نباشد و حتی دنیای پُسامدرنِ امروز آن را تأیید نیز کند ولی در زمان حنا، داشتنِ فرزند نشانه برکت بود و به طبع نبودِ آن، نشانۀ لعنتی بود که بر زن قرار داشت. یعنی حنا از دید جامعۀ آن زمان فردی لعنت شده بود. از طرفی خانواده او نیز به او با چشم تحقیر می‌‌نگریستند و هووی او با داشتن فرزندان زیاد او را مکرراً مورد تمسخر و استهزاء قرار می‌‌داد. شاید تنها شخصیت مهربان و فداکار در این داستان شوهر حنا بود، ولی او نیز حنا را درک نمی‌‌کرد و در جواب نیاز او چیزی می‌‌گفت که دردی از حنا درمان نمی‌‌کرد. حنا فرزند می‌‌خواست و همسر در جواب به او می‌‌گفت: «آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟» و در این میان در کنار جامعه و خانواده، خودِ حنا نیز خویشتن را طرد کرده بود. کلام خدا می‌‌گوید که او با تلخی جان به حضور خدا رفت. حنا تلخی‌‌ای را که در طول این سالیان وجودش را فرا گرفته بود به حضور خدا ابراز نمود. کلام خدا می‌‌گوید که خدایی که می‌‌شنود صدای او را شنید و به او فرزندی داد که او را از تمامی حقارت‌‌ها، طرد شدگی‌‌ها، لعنت‌‌ها و تلخی‌‌ها آزاد کرد.
حنا بر اساس شناختی که از خدا به دست آورده بود در باب دوم کتاب اول سموئیل پرستشی جانانه را نثار خدایی کرد که خدای قادر مطلق است و با قدرت او «زن نازا هفت فرزند زاییده است، و آنکه اولاد بسیار داشت، زبون گردیده» (اول سموئیل ۲:‏۵).
او فهمیده بود که خدایی که آزاد می‌‌سازد شایسته پرستش است. این خدا حتماً در زندگی ما، ما را از حقارت‌‌ها، طرد‌‌شدگی‌‌ها، دیده نشدن‌‌ها و تلخی‌‌ها آزاد کرده است. ما را از جامعه‌‌ای که طردمان کرده، از خانواده‌‌ای که رهای‌‌مان کرده، از دستِ عزیزانی که ما را نفهمیده‌‌اند و تلخی که همه وجود ما را در بر گرفته رهایی بخشیده است. او حتماً زندگی بی‌‌ثمر ما را ثمر بخشیده تا با دیده شدن آن ثمر، نگاه دیگران نسبت به ما عوض شود. پس حقیقتاً خدایی که آزاد می‌‌سازد شایسته سرود آزادی است. 
 

سرود شادمانی

حبقوق فردی بود که با تلخی جان این کلمات را به حضور خدای خویش آورد: «ای خداوند تا به کی فریاد برآورم و نمی‌‌شنوی؟ تا به کی نزد تو از ظلم فریاد بر می‌‌آورم و نجات نمی‌‌دهی؟» حبقوق با سؤالات بسیار و دلشکسته از شرایط موجود به حضور خدا می‌‌رود تا جواب سؤالاتش را از او بگیرد. وقتی به آینده نگاه می‌‌کند نور امیدی نیست که او را شاد سازد و یا دل خود را به آن خوش کند. اما یک روز تصمیم می‌‌گیرد که خود را از تمام سر و صداهای دنیا جدا سازد و به دیدبان‌‌گاه خویش برود تا صدای آسمان را که فراتر از صدای شرایط موجود است بشنود. او شکایت خود را به خدا داده بود و منتظر پاسخ بود. و در آن سکوت، آسمان سخن گفت و او شنید که «مرد عادل به ایمان زیست خواهد نمود». صدای آسمان جان او را تازه کرد و سرودی تازه بر لب‌‌های او نهاد.
«اگر چه انجير شکوفه نياوَرَد و ميوه در موْها يافت نشود و حاصل زيتون ضايع گردد و مزرعه‌‌ها آذوقه ندهد، و گله‌‌ها از آغل منقطع شود و رمه‌‌ها در طويله‌‌ها نباشد، ليکن من در خداوند شادمان خواهم شد و در خدای نجات خويش وجد خواهم نمود. يهوه خداوند قوّت من است و پای‌‌هايم را مثل پای‌‌های آهو می‌‌گرداند و مرا بر مکان‌‌های بلندم خرامان خواهد ساخت. برای سالار مغنيّان بر ذوات اوتار» (حبقوق ۳:‏۱۷-‏‏‏‏‏‏۱۹).
او سرود شادمانی خود را بلند کرد، چون آسمان با او سخن گفته بود و چیزی تازه به او شناسانده بود. هیچ چیز در زندگی حبقوق عوض نشده بود که به‌‌خاطر آن شاد باشد، اما یک چیز بود که در تمام نا‌‌امیدی‌‌ها او را به شادمانی و سرور وا‌‌می‌‌داشت، و آن هم صدای آسمان بود.
 
شاید ما نیز مدت‌‌هاست که به‌‌دنبال این هستیم تا سرود شادی در زندگی‌‌مان شنیده شود. شاید برای ما نیز انجیر شکوفه نمی‌‌آورد و خبری از مو نیست. شاید حاصل زندگی‌‌مان از دست رفته و ناامیدی تمام وجود ما را فرا گرفته. ما نیز مثل حبقوق لازم است تا از صداهای این دنیا کنده شویم و به دیدبانگاه خود برویم. جایی که سکوت مجالی برای شنیدن صدای آسمان مهیا کند. صدایی که سرود شادمانی را در زندگی ما دوباره به گوش برساند.
آری، من و تو نیاز داریم تا با شناختی جدید، پرستشی نو را بنا کنیم. پرستشی بنیان نهاده شده بر راستی و حقیقت. پرستشی که قلب پدر را شاد می‌‌سازد. او نیز جویای این پرستشِ من و توست.
 

۱۳۹۶ خرداد ۱۱, پنجشنبه

اگر من جای خدا بودم ...



یا تا به حال فکر کرده‌‌اید که اگر شما جای خدا بودید چه می‌‌کردید؟ آیا هیچ وقت شده که آرزو کنید جای خدا می‌‌بودید و اگر بودید چه می‌‌کردید؟
در اینترنت افراد مختلف در این مورد نظرهای گوناگونی داده‌‌اند. یک نفر نوشته بود: «من اگه خدا بودم، اینترنت رو قطع می‌‌کردم تا مردم یه ذره زند‌‌گی کنند!» یکی دیگر که حتماً با ایمان مسیحی آشنا نبود اینطور نوشته بود: «من اگه خدا بودم پیامبر نمی‏فرستادم، مرد بودم، خودم می‏اومدم پایین!» شخص دیگری که خودش را خیلی قبول داشت نوشته بود: «من اگه خدا بودم، یعنی زندگی‌‌ای داشتیدا، زندگی. ......حال می‌‌کردین یعنیاااااااااااا» یکی دیگر نوشته بود: «من اگه خدا بودم، اصلاً رازدار نبودم، یه آبرویی از بنده‌‌هام می‌‌بردم که نگو و نپرس!» و یکی دیگر با پررویی نوشته بود: «اگه جای خدا بودم اوضاع و احوالتون از اینی که هستش هم بدتر می‌‌شد.» شخص دیگری نوشته بود: «من اگه خدا بودم یک Restart می‌‌کردم چون خیلی‌‌ها Hang کردند.» این بابا هم خبری از تولد تازه وRestart  روحانی نداره.
معینی کرمانشاهی می‌‌گوید:
«عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه اول،
که اول ظلم را می‌‌دیدم -‏‏‏‏ از مخلوق بی‌‌وجدان،
جهان را با همه زیبایی و زشتی،
به‌‌روی یکدگر، ویرانه می‌‌کردم.
 
«عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم،
که می‌‌دیدم یکی عریان و لرزان
دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین
زمین و آسمان را
واژگون مستانه می‌‌کردم.
 
حقیقت این است که خیلی اوقات نه تنها "فکر می‌‌کنیم" که اگر جای خدا بودم چه می‌‌کردم بلکه عملاً دانسته یا نادانسته نقش خدا را در زندگی بازی می‌‌کنیم و خودمان خدای زندگی‌‌مان می‌‌شویم. و خدا نه سرِ زندگی ما است و نه مرکز، نه خدا و نه پادشاه. اگر هم باشد جایی در حاشیۀ زندگی ماست و حق خدایی کردن هم ندارد.
در این مقاله به یک جنبه از شخصیت خدا اشاره می‌‌کنیم که شاید در نظر اول بعید به نظر بیاید که ما بتوانیم جای خدا را در آن اشغال کنیم -‏‏‏‏ ولی می‌‌کنیم-‏‏‏‏ و آن جنبه خدای خالق یا آفریننده است. و برای اینکه بر این موضوع متمرکزتر باشیم، این را حتی بیشتر خرد می‌‌کنیم و به خدا به‌‌عنوان خالق انسان نگاه می‌‌کنیم. هدف این مقاله این است که بدانیم در این قرن حاضر آفریننده بودن خدا چه تأثیری بر زندگی شخصی‌‌ام به‌‌عنوان یک مسیحی و تصمیم‌‌گیری‌‌ها و لااقل یک نکته از اخلاقیات مسیحی‌‌ام دارد و آن نکته، معضل سقط جنین است. در حقیقت موضوع مورد بررسی در این مقاله "خدای آفریننده و معضل سقط جنین" است.
 
اگر خدا خدا باشد، او آفرینندۀ جان انسان است
کار آسانی است که فکر کنیم خدا آفرینندۀ آسمان و زمین و همۀ کهکشانها و ستارگانی است که حتی رسیدن به برخی از آنها به هزاران سال نوری زمان نیاز دارد. عظمت کائنات به‌‌گونه‌‌ای است که ما را به‌‌سوی باورِ این حقیقت سوق می‌‌دهد، مگر اینکه عمداً نخواهیم آن را بپذیریم. به گفتۀ دانشمندان برخی از ستاره‌‌ها ۱۰ بیلیون سال عمر دارند. قطر برخی از ستاره‌‌ها ۱۰۰۰ برابر خورشید است. اگر خدا، خدا باشد اوست که آفرینندۀ این کائنات و میلیونها کهکشان است. کافی است یک شب به راه شیری خیره شویم تا از عظمت آفرینش او در حیرت افتیم، ولی آیا همین خدا آفرینندۀ جان انسان هم هست؟
کلام خدا در مزمور ۱۳۹:‏۱۳-‏‏‏‏‏۱۶ می‌‌گوید که خدای دانای کل، خدای حاضر مطلق و خدای خالق کل، آفرینندۀ انسان است. نه فقط انسان‌‌هایی که به دنیا آمده‌‌اند بلکه انسان‌‌هایی که در رحم مادر قرار دارند!
استعاراتی مانند آفریدن باطنیت جنین، تنیده شدن، عجیب و مهیب ساخته شدن، دیدن کالبد ناشکل‌‌گرفتۀ من و ثبت شدن روزهایی که برایم رقم زده شده، نه تنها گویای مهارت هنرمندانه و پیچیدگی خلقت خدا از همان بدو آفرینش انسان در رحم مادر است بلکه به نگرش خدا بر این موجود به‌‌عنوان یک انسان، نه یک تکه بافت سلولی و گوشتی اشاره می‌‌کند. به قول جان استات متفکر مسیحی حتی «قبل از آنکه ما بتوانیم در یک رابطۀ اگاهانه به خالق خود واکنش نشان بدهیم او ما را دوست داشت و در زندگی ما دخیل بود.» برای خدای آفریننده، انسان از زمان شکل گرفتن در رحم انسان است نه از زمان تولد! خدا سازنده و طراح خالق آفریننده و شکل‌‌دهندۀ جنین است نه تصادف به علاوۀ زمان! همین است که جنین را ارزشمند می‌‌کند. در کتاب اعمال رسولان ۱۷:‏۲۵ در مورد خدا می‌‌خوانیم که او «بخشندۀ حیات و نَفَس و هر چیز دیگر به آدمیان است.»
از همان لحظه لقاح کُد ژنتیکی شما که اطلاعات موجود در آن در همان لحظه ۵۰ برابر دایره‌‌المعارف ۳۲ جلدی بریتانیکا است توسط خدا برنامه‌‌ریزی شده است. به‌‌طوریکه رنگ پوست و مو و چشم شما در آن مشخص شده است، حتی برخی از خصوصیات اخلاقی شما در آن معلوم است. این نشانۀ زیبایی و عجایب خلقت خداست.
هر کدام از ما فرداً تنیده شده‌‌ و نقش‌‌دوزی شده‌‌ایم. منحصر به فرد بودن ما در این دنیایی که بیلیون‌‌ها آدم آمده‌‌ و رفته‌‌اند و در حال زندگی می‌‌کنند و در آینده خواهند آمد، طوری است که حتی دو نفر از لحاظ ژنتیکی اثر انگشت و مردمک چشمشان شبیه به هم نیست. این خود نشان ارزش و اهمیتی است که خدای آفریننده نسبت به فرد فرد انسانهایی دارد که خود آنها را ساخته است.
پس آن طراح ماهر و بی‌‌نظیر نه تنها بدن را ساخت بلکه انسان بودن و روح حیات را از همان بدو پیدایش در رحم مادر در او گذاشت و برایش هدفی را در نظر گرفته بود. مزمور ۱۳۹ گویای آن است که از نظر خدای آفریننده هستی انسان از رحم مادر آغاز می‌‌شود و از همان زمان است که خدا او را به‌‌عنوان انسان دوست دارد و برای او هدفی در نظر گرفته است. علاوه بر این در کتاب پیدایش ۱:‏۲۷ می‌‌خوانیم که خدا انسان را به صورت خود آفرید.
سعدی می‌‌گوید:
بنی آدم اعضای یکدیگرند     که در آفرینش ز یک گوهرند
چه گوهری است که انسان‌‌ها دارند و حیوانات فاقد آنند؟ این گوهر، مُهر و تصویر خدا بر ماست. ارزش یک اسکناس ۵۰ دلاری ارزش قیمت کاغذ یا چاپ یا آن نوار نقره‌‌ای میانی یا هزینۀ تهیه‌‌اش نیست. بلکه ارزش آن در این است که یک بانک معتبر دنیا روی آن مُهر و نشانی زده است. به این خاطر در هر جای دنیا چه این اسکناس نو باشد چه کهنه آن را به اندازۀ ۵۰ دلار قیمت می‌‌گذارند.
در بین همۀ موجودات، خدا مُهر خود را بر روی انسان زده است. انسان است که خدا او را به صورت خود آفریده و قابلیت آن را دارد که تصویری از خدا را در خود منعکس سازد. همین حقیقت است که او را ارزشمند می‌‌کند. این ارزشمندی به مسائلی همچون زشتی و زیبایی او، داشتن سندروم داون یا فقدان آن، سالم بودن و یا نقص عضو بودن او، و یا فرزند یک شخص روحانی یا یک روسپی بودن بستگی ندارد.
مکس لوکادو در کتاب غریو آسمان ApplauseofHeaven  دربارۀ ژاکتی صحبت می‌‌کند که در کمد لباس اوست و آن را بندرت می‌‌پوشد. این  ژاکت دیگر به اندازۀ او نیست، آستین‌‌هایش آب رفته و جا شانه‌‌اش تنگ شده و دگمه‌‌هایش هم افتاده است. مکس می‌‌داند که آن را دیگر نخواهد پوشید و فقط جایی را در کمد لباسش اشغال می‌‌کند. عقل به او می‌‌گوید: «بندازش بره» ولی عشق مانع می‌‌شود چرا؟ این ژاکت از چه خصوصیتی برخوردار است که  صاحب آن نمی‌‌تواند آن را دور بیندازد؟ اول از همه آنکه هیچ مارکی ندارد، هیچ علامت راهنمای شستشو و این حرف‌‌ها هم روی آن نیست و این خودش اهمیت این ژاکت را بیان می‌‌کند که در یک کارخانه تولیدی که شاید هر روز هزاران ژاکت به بازار عرضه می‌‌کند آن هم توسط عده‌‌ای کارگر غریب و مزدگیر ساخته نشده، بلکه این ژاکت با عشق و محبت مادرش تولید شده، ژاکتی برای او و مختص او! هر رِج آن با فکر کردن به او ساخته شده است. با گذشت زمان هر چند ژاکت شکل و قیافه‌‌اش را از دست داده اما ارزش خودش را از دست نداده است. این ژاکت پر ارزش است نه به‌‌خاطر فایده‌‌اش بلکه چون سازندۀ آن ارزشمند است. آنچه انسان را ارزشمند می‌‌کند مربوط به او و صفاتی که بعداً کسب می‌‌کند یا نمی‌‌کند و دست‌‌آوردها و شکست‌‌هایش نیست. ارزشمندی او توصیف خلقت والای خالق است و اهمیت حفظ حیات از همان ابتدا احترام به صانع است نه مصنوع!
در حقیقت عدم ایمان به این اصل الهی است که سبب می‌‌شود ما خودمان رُل خدا را بازی کنیم و با جنین مانند یک تکه گوشت حیوان رفتار نماییم نه انسانی که به‌‌صورت خدا آفریده شده است. اگر ایمان داریم که تصویر خدا بر روی انسان است و انسان از بین همه موجودات به‌‌صورت او آفریده شده آن وقت متوجه مسئولیت خود برای حفظ جانهایی که خدا آفریده می‌‌شویم.
کسی که می‌‌گفت: «اگه جای خدا بودم اوضاع و احوالتون از اینی که هستش هم بدتر می‌‌شد.» راست می‌‌گفت چون در دنیایی که ما خودمان را جای آفرینندۀ خود گذاشته و به خود حق می‌‌دهیم که تصمیم بگیریم چه کسی باید زنده باشد و چه کسی نباشد به جایی می‌‌رسیم که هر روز بیشتر از ۱۲۵ هزار کودک توسط سقط جنین کشته می‌‌شوند. یعنی در هر ساعت لااقل ۵۰۰۰ کودک! اگر کیفیت زندگی یک کودک چه از نظر سلامتی چه از نظر اقتصادی و چه از نظر خانوادگی و غیره طوری است که حق از بین بردن او را به من می‌‌دهد و من تصمیم می‌‌گیرم که اینکار را انجام دهم، در حقیقت خودم را جای خدا گذاشته‌‌ام. مسیحیان باید در برابر چنین اقدامی بایستند. بگذاریم خدا خدا باشد.
 
اگر خدا خداست او صاحب و مالک جان انسان است
هیچ کس بی‌‌خود زاده نشده و هرکس در نظر خدا با اهمیت، ارزشمند، قابل احترام و شایستۀ توجه و محبت است. خدا صاحب و مالک هستی است. خدا از همان بدو پیدایش ما در رحم مادر برای‌‌مان نقشه و برنامه‌‌ای دارد. در مزمور ۱۳۹:‏۱۶ می‌‌خوانیم که: «دیدگانت کالبد شکل‌‌ناگرفتۀ مرا می‌‌دید. همۀ روزهایی که برایم رقم زده شد در کتاب تو ثبت گردید، پیش از آنکه هیچ‌‌یک هنوز پدید آمده باشد.» در یک سرود پرستشی می‌‌خوانیم: «صاحب عالم تنها تو هستی، مالک جانم تنها تو هستی» آیا به این ایمان داریم یا با خدا تعارف می‌‌کنیم؟ اگر او صاحب و مالک جان ماست آیا او صاحب و مالک جان جنین ما نیست؟
صاحب جان بچۀ زوجی که در ۴۰ سالگی بعد از ۱۵ سال نازایی بچه‌‌دار می‌‌شوند و صاحب جان بچۀ نوجوانی ۱۵ ساله که نامشروع حامله شده خدا است. او صاحب شخص مریض، سالم، فقیر، ثروتمند، و کسی است که از بیماری ایدز رنج می‌‌برد. او صاحب کودکی است که والدینش مشکلات اقتصادی دارند و یا ندارند، و همچنین صاحب آنکه مشروع است و آنکه به قول ما نامشروع.(جالب است اگر خوب فکر کنیم هیچ کودکی نامشروع نیست بعضی وقت‌‌ها پدر و مادرها هستند که پدر و مادرهای نامشروعند و کودک بایدتقاص آن را با جان خود پس دهد!)
یک استاد الهیات به نام پرفسور ریچارد هیس می‌‌گوید:«ما انسان‌‌ها نه خود را خلق کرده‌‌ایم، نه متعلق به خود هستیم. با این جهان‌‌بینی سقط جنین خطاست به همان دلیل که خودکشی خطاست. یعنی دیدگاهی که گستاخانه فرض را بر آن می‌‌گیرد که انسان حق و اختیار دارد که حیاتی را که متعلق به او نیست دور بیاندازد.»
کسی که می‌‌گوید: «اگر من جای او بودم همان یک لحظه اول، که اول ظلم را می‌‌دیدم از مخلوق بی‌‌وجدان،  چنین و چنان می‌‌کردم» باید ببیند که خود ما انسان‌‌ها مسبب ظلم هستیم. خود ما مخلوق بی‌‌وجدان هستیم و اجازه می‌‌دهیم چنین مسائلی در دنیای متمدن ما اتفاق بیفتد و ازکنار آن بی‌‌تفاوت می‌‌گذریم. ما با پذیرفتن چنین فجایعی جهان را با همه زیبایی و زشتی، به ویرانه‌‌ای تبدیل کرده‌‌ایم. آمار سقط جنین به ما نشان می‌‌دهد وقتی ما خودمان را به‌‌جای خدای آفریینده و صاحب و مالک جان انسان گذاشته‌‌ایم چه دنیایی برای خود ساخته‌‌ایم:
جالب است حتی اگر پاسخ برخی از سؤالهای مشکل مانند وجود نقص عضو در جنین یا بارداری به علت تجاوز برای ما روشن نباشد، وقتی به آمارهای دقیق سقط جنین نگاه می‌‌کنیم متوجه می‌‌شویم که کمتر از ۳‏٪ سقط جنین‌‌ها به‌‌علت نقص عضو یا خطر مرگ مادر یا تجاوز است. در دنیایی که در آن روزانه ۱۲۵ هزار کودک توسط سقط جنین کشته می‌‌شوند ۹۷‏٪ آن به علت آن است که یا زمان دلخواه پدر و مادر نبوده و یا وضع اقتصادی آنها مجوزی برای کشتن بچه بوده است. علتهای دیگر از قبیل جوانی یا پیری زوجها و تحصیلاتی که به علت وجود بچه مختل می‌‌شده را نیز می‌‌توان بر آن افزود.
کلام خدا می‌‌گوید فرزندان هدیۀ خداوندند (مزمور ۱۲۷:‏۳) نه ملک، نه مال آنها و هنر دست آنها! مادر ترزا که بیش از هر یک از ما معنی فقر و تنگدستی و بیماری و مشکلات اقتصادی را در جامعۀ خود درک کرده بود در ارتباط با سقط جنین می‌‌گوید: «مردم با این کار خود را در جای خدا قرار می‌‌دهند. آنها می‌‌خواهند خود را خدا سازند. آنها می‌‌خواهند قدرت خدا را در دست خود گیرند. آنها می‌‌خواهند بگویند من بدون خدا هم می‌‌توانم عمل کنم و تصمیم بگیرم. این شریرانه‌‌ترین عملی است که انسان می‌‌تواند مرتکب شود.» مسیحیان باید در برابر این اقدام بایستند. بگذاریم خدا خدا باشد.
 
اگر خدا خدا باشد او رهانندۀ جان انسان است
شاید خواندن این مطالب برای برخی که دانسته یا نادانسته و یا از روی اجبار و تحمیل تن به سقط جنین داده‌‌اند یا مسبب سقط جنین دیگری بوده‌‌اند، یا به نحوی در تجارت و یا ترویج این موضوع دخیل بوده‌‌اند سخت باشد. اما به خواندن ادامه دهید. برای همۀ ما امیدی هست! چون همین خدای آفریننده و صاحب و مالک جان انسان، رهاننده و نجات‌‌دهندۀ جان انسان هم هست.
ممکن است ما دیگران را برای این کار متهم و محکوم کنیم. متأسفانه ما انسان‌‌ها به خود حق می‌‌دهیم که اگر گناه مردم متفاوت با گناه ما باشد آنها را مورد قضاوت قرار داده و محکوم‌‌شان ‌‌کنیم. ولی خبر خوش این است که هیچ گناهی نیست که خون مسیح و کفارۀ او بر روی صلیب نتواند آن را ببخشد و شفا دهد.
بدون شک سقط جنین عوارض بدی دارد. هم عوارض فیزیکی هم عوارض روحی و روانی و هم عوارض روحانی. بسیاری از زنانی که یا خواسته یا نخواسته تن به سقط جنین داده‌‌اند و یا کسانی که مسبب سقط جنین دیگری بوده‌‌اند در وضعیتی که در انجیل متی ۲:‏۱۸ شرح داده شده زندگی می‌‌کنند: «صدایی از (شهر ) رامه به گوش می‌‌رسد، صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم. راحیل برای فرزندانش می‌‌گرید و تسلی نمی‌‌یابد زیرا که نیستند.» سقط جنین حتی پس از گذشت سال‌‌ها غم، یأس، دلسردی و حتی ترس ایجاد می‌‌کند. سقط جنین مانع روحانی برای لذت بردن از حضور و وجود خدا ایجاد می‌‌کند. اما خدای رهاننده قادر است هم گناه سقط جنین را ببخشد و هم کمک کند که ما خودمان خودمان را ببخشیم. وقتی به صلیب مسیح پناه می‌‌بریم که در آن خدای عادل بها و جریمۀ هر گناه را پرداخته، با توبه و ایمان به این کار نجات‌‌بخش می‌‌توانیم این آمرزش را تجربه کنیم و از عواقب آن شفا پیدا کنیم.
شاعر می‌‌گوید:
«اگر من جای او بودم
که می‌‌دیدم مشوش عارف و عامی،
ز برق فتنۀ این علم عالم‌‌سوزِ مردم‌‌کش،
به‌‌جز اندیشه عشق و وفا،
معدوم هر فکری
در این دنیای پر افسانه می‌‌کردم.»
اما خدای رهاننده این کار را نمی‌‌کند. او با وجود این علم عالم‌‌سوز مردم‌‌کُش همه چیز را معدوم نمی‌‌کند. خدای رهاننده در صلیب مسیح فرصتی دیگر مهیا می‌‌کند. کاش این فرصت را از دست ندهیم.